اگر بنا باشه که من هرروز یه ساعتی رو بخوام اختصاص بدم به نوشتن. بنویسم برم جلو با سبک خودم اصلن چون سبک رو نوشتم یلک میخوام یه مجموعه داسته باشم به نام یلک بر وزن سبک هرکی هم پرسید میگم اینطور دیروز پرسید پرهام ازم که faded_five یعنی چی و من گفتم ماجرای پشتشو. انگار که شعری ک سال ۹۲ نوشته باشم خودش فهمیده عمیق ترین جا تو ناخوداگاهمو. مثل اسمت شدی و همان ماندی روی همان ماندی و حتی ۵ نمیشوی. حالا هرکی هم پرسید که یلک یعنی چی منم میگم اردیبهشت ۹۹ بود.
اشتراک گذاری در تلگرام
امروز جمعهست. تولد بابا چهارشنبه بود اما بنا بر آن شد جمعه جشن تولدی در رستوران داشته باشیم. چهارشنبه کلاس باله داشتم.پنج ماه میشود که کلاس میروم و شروع کردهام به خیال بافیهای ناز. جز ناز کلمهی دیگری نمیشناسم که بتواند توصیفی باشد برای حالی که با دستهایت پُر دُ بِرا میروی و احساس میکنی که اگر جسمی سنگین به تو برخورد کند یا له میشوی یا به نازی یک پر از آن جسم عبور میکنی. حالا دل خوش کردهام به همین حس ناز که این چهارشنبه از سر خودم انداختمش.
اشتراک گذاری در تلگرام
تهران روزای عید با آدم حرف میزنه! انگاری اومده باشه چهارزانو جلوت نشسته باشه و یه دستشم انداخته باشه رو شونهت. باهم از ت ومحیط زیست حرف میزنین تا ورزش و هنر و ادب. یه لحظه به چشمای آبیش نگاه میکنی و میفهمی تا ته وجودت توت رخنه کرده. این رنگه، این حالت چشماش. دستت به جایی بند نیست جز دست این، همون دستی که رو شونت گذاشته و یه نرمی خاصی تو حالت دستاش هست. میبینی این دور باطل، به همین دستای تو ختم میشه.
اشتراک گذاری در تلگرام
حالا که دیگه همهچی داره جدی میشه، حالا که جدی جدی ۲۲ سال شده و ۴ سال لعنتی از ۱۸ سالگیم گذشته، حالا که یه لیسانس جدی دارم از یه دانشگاه به نسبت جدی(البته میگن جدیه اما نظر منو بخواین فقط هیکل گنده کرده)، حالا که یه دوستپسر و رابطهی جدی دارم و میخوام درس جدی بخونم و تو این دنیا کار جدی بکنم، حالا که جمع جدیها جمعه، اصلا نمیدونم جدی یعنی چی. چیکار باید بکنم برای جدی بودن! چی جدی هست اصلا؟ چرا جدیه؟ انگار که جدیها، یه دریای پرتلاطم سیاهی باشن که منو
اشتراک گذاری در تلگرام
آدما چه شکلی باید باشن که نیستن؟ من باید چجوری رفتار کنم که هم همه خوششون بیاد و هم خودم برای بار هزارم، گند نخوره تو زندگیم؟ یکی میاد، از وقت و جون و پول و توجه و هرچی بگیری براش میذاری، بعد فرداش میاد انگار تو شدی سگ در جهنم یه شبه مسخ شدی و خودت خبر نداری! حالا میری جلوی آینه میبینی من همونم! شاید یکم لاغرتر از چندماه پیش و موهامم تو حالت بلاتکلیفی بیشتری خودشو تو آینه نشون میده، اما جز این موارد جزئی دیگه تغییر عجیب غریبی نکردم.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت