تهران روزای عید با آدم حرف میزنه! انگاری اومده باشه چهارزانو جلوت نشسته باشه و یه دستشم انداخته باشه رو شونهت. باهم از ت ومحیط زیست حرف میزنین تا ورزش و هنر و ادب. یه لحظه به چشمای آبیش نگاه میکنی و میفهمی تا ته وجودت توت رخنه کرده. این رنگه، این حالت چشماش. دستت به جایی بند نیست جز دست این، همون دستی که رو شونت گذاشته و یه نرمی خاصی تو حالت دستاش هست. میبینی این دور باطل، به همین دستای تو ختم میشه. از اردیبهشت تا آبان
تا یازده میخوابم.
عید اینجا، روز عادی اونجاست.
باشه ,یه ,رو ,تو ,حالت ,حرف ,و یه ,این، همون ,دست این، ,همون دستی ,جز دست
درباره این سایت